خاب خوبی بود بیدار شدنمان نمی آمد، خابی بود که نظیر آن فقط در دوران سخت قرنطینه وجود داشت
با صدای زنگ آمنه بیدار شدم وگرنه میتوانستم تا یک ظهر بخابم، ولی آخر من قرار بود با اینان بروم شمال، قرار هم نبود ها بابا اینها من را در رودرواسی گذاشتند، هی اصرار و اصرار باید بیایی ولی اگر نیایی روابطشان را با تو تغییر میدهند. یعنی محبتشان هم معامله کردن است.
خب خداروشکر آمنه و دوسپسر چلغوزش را پیچاندم و با خیال راحت رفتم حرم.
این خیلی زیارت خوبی بود، با حوصله قرآنم را خاندم، زیارت نامه ام را خاندم، سروقت نمازم را خاندم، هرچند غده ی آبسه ام نمیگذاشت راحت بنشینم ولی بهرحال دعایم را کردم و از حضرت معصومه بخاطر مستجاب کردن دعایم تشکر کردم، هرچند امروز اشک نریختم ولی حس میکنم زیارت امروزم ارزشمندتر از ریروز است، چون دیروز برای نیازم زیارت کردم ولی امروز برای تشکر
یعنی قربان حضرت معصومه بشوم، حتا وقتی هنوز به حرم نرسیده بودم، حین چت کردن با آقای کرامتی بخاطر کار جدید همچیز اوکی شد.