تنبل نیستم ولی اگر نخواهم کاری را انجام دهم هرچند که راحت باشد یک قدم که هیچ حتا نگاهم را سمت آن نمینوازم، مثلا ساعت دیواری نازنین اتاقم شش ماه در ساعت هفت و چهل و سه دقیقه مانده بود و الان که شش ماه است که بدون وقفه کار میکند هنوز عادت ندرم زمان را از او بپرسم، گویا شش سال باید بگذرد تا تو وابستگی را از چیزی ازبین ببری... ولی وقتی که مبایل همایونیمان در دسترس نیست همین ساعت بیادم میآورد که زمان دارد به پایان روز مادر میرسد و من باید مهمترین مطلب راجب سرنوشتم که مادرم با تمام نکرده هایش آن را ویران کرده است بنویسم که همین تنبلی درجه سه را از مادری دارم که عجول است در تکلم در خرج کردن رفتن برگشتن در تمام کارهایی هیچ عجله ای نباید باشد.