صبح های زود اگر قبل از بیرون رفتنو صبحانه خوردن به حمام بروم حس پسری را دارم که نصف شب در خاب خودش و دختری رویایی را با ماشین به ته دره برده و صبح که بیدار میشود هیچ چیز جز بستن چشم ها و دست به سینه نشستن زیر دوش آب گرم حمام و غصه ی از دست دادن دختری ایده آل در این روزهایی که هیچ چیز ارزش غصه خوردن ندارد، آرامش نمیکند، ولی من خیلی وقت است دیگر نه رویای سقوط میبینم نه دره نه جدول چون خداوند دیگر هرچه نشانه بود برای من فرستاده و من آنقدر بیتوجهی کردم که مرا به همین مشغولیت های دنیایی گرفتار کرده است آری دوباره افتادم در دوری که وقت برای سرخاراندن ندرم، برای نوشتن برای فکر کردن به همه دیوث پفیوزهایی که ارزش فکر کردن هم ندارند.