کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

به فردوس گفتم فردوس من شب دومیه که میام خونتون میترسم بدعادت بشم شب سوم هم بیام که تا سه نشه بازی نشه... خندید و مثل یک خاله ی مهربان ابراز خوشحالی کرد از اینکه من دو شب است که به خانه شان میروم و تا چهار صبح قلیان میکشیم

دنیای رفاقت را دوست میدارم ولی گاهی احساس رفیقم را در معاشرت با خودم نمیفهمم، مثلا امشب وقتی با فردوس جلوی هایپر نشسته بودیم و آقای حسینی مدیر بوک گاردن آمد و ما را رساند نفهمیدم دقیقا راضی بود که ما را رسانده بود یا آن‌ سرعت و سوال های پشت سر هم اش معنی نارضایتی بود، هرچه بود دستش درد نکند، او مردی است که همین اخلاقش باعث شده بهترین قسمت بازارشهر را داشته باشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی