کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

لباسهایم یک گوشه اتاق مثل تپه بهم ریخته اند، کاغذها و بطری ها و جوراب هایم یک گوشه بهم گره خورده اند، روی میز کامپیوترم یک وجب خاک نشسته روی فرش اتاقم دسته دسته موهای رنگی طلایی و نقره ای مشکی چسبیده، که قرار بود همین روزها یک حال اساسی به در و دیوار اتاقم بدهم و دامادش کنم ولی نشد تا اینکه دیدم سوسک هایی که حاجی بابا برای کشتن آنها تنباکو خریده بهشان میگفت پیت، و این پیت ها تمام اتاق و زار زندگی مرا تصرف کرده اند، طوری که شبها نمیتوانم داخل اتاق و تشک نازنین خودم بخابم، همچیز آرام است همچیز اصولی و بطور روزمره به راه خود ادامه می‌دهد ولی از درون آتشی به پاست که دارد این زندگی را به نابودی می‌کشد، به نابودی کشیده است. زندگی را آینده ام را آبرویم را نجابتم را به فنای عالم داده است. دیگر بعد از این یک زندگی عادی و عامیانه و استاندارد را به گور خاهد برد، شاید هم اصلا همین پیت های داخل اتاقم بخورندشان شایدم هم اصلا برای همین علت به اتاق و حتا رخت خابم آماده اند. ولی آخر من چه چیز برای خوردن دارم، واقعا از منی که عشقم را تحصیلاتم را محبت خانواده ام را شغل ام را نجابت و عفتم را از دست داده ام چه چیز براق و خوشمزه ای برای یک حشره ی نجاست دارم.

حالا بیشتر از حشره های دوربرم مینویسم، از افرادی که دیت دوم از تو لب می‌گیرند لختت میکنند و زیر و رویت میکنند، ولی دیت سوم حتا دست به دستانت هم نمیزنند، خب اسم این حشره ای که اینگونه آزارت می‌دهد یک انسان است و تو برای خلاصی از آن‌ فقط باید نخ بگویی، نه به تمام خاسته هایی که او می‌توانست بدستت برساند.

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی