جمکران هرهفته ی سال شبهای چهارشنبه گوشت کوفته ی آبگوشت با چایی نذری میدهد، من و وحید هم گاهی رفتیم در صف جمعی افرادی ایستادیم که چهارنفری روی یک موتور آمدند فقط گوشت کوفته بخورند و بروند سر روی بالش سفت بگذارند و دوباره صبح بیدار شوند باسن روی موتور سفت بگذارند.
بگذریم، حماقت جماعت بی پول در کسب ثروت و بیتفاوتی شان در نبود سرمایه، بیشتر عصبی ام میکند تا اینکه نداریشان ناراحتم کند، بگذریم مادر بگذریم...
امروز اولین سه شنبه ی آبان ماه که بعد فوتبال رفتیم جمکران نماز بخانیم وحید تعریف کرد که پنجشنبه ی هفته ی سوم مهرماه که سید سر توییتر بامن قهر کرد سه شنبه هفته ی بعدش رفته بوده جمکران تا گوشت کوفته بخورد ولی با ساختمان تاریک و خلوت و شکم پر سروصدا روبرو شده و برگشته به خانه.
خنده ام میگیرد خدا در سقاخانه ی جمکرانش را در تنها سه شنبه ای میبندد که وحید سعی دارد همسرش را تنها بگذارد و غذا نخورد...
ای قربان خدا بشوم که در تیم من با حریفم بازی میکند...