کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

شبهای خاموش، یادم فراموش، عکست ولی توی قابِ

.

.

.

تحت تکثیر فیلم مومیایی2017 آن بُعد فریسی ام به حاضر جوابی های جنی می اندیشید، شما بخانید غبطه میخورد! آن بُعد تقدیرگرایانه ام میپرسید چطور میشود هم باستان شناس باشی هم تاریخ دان هم در بیستوشش هفت سالگی فارغ التحصیل و سالها عضو سازمان های تحقیقاتی و علمی و عملی و جاسوسی باشی، و آن بُعد حسودم نهفته در منطق، در حیرت بود که هم موهای طلایی و چشمان آبی و بینی عملی داشته باشی هم وقت داشته باشی هروز صبح با انواع افزودنی های غیرمجاز سرکار حاضر شوی و آلوده نشوی، هم در عشق با زنی رقابت کنی که شیطانی در جسمش دمیده. هم خاک عالم بر سره من!

اصلن انگار فیلم نساختند تا ما را روشن کنند، ساختند که دخدرانمان را تاریک کنند. ما هم که دکمه ی عتماد بنفسمان دم دست است، در خاموش ماندن و ناامید شدن کم استعداد نیستیم. کمتر از ثانیه هایی که حرام تغییر آرم UNIVERSAL به DARK UNIVERSE میشود، ما با وخ تلف کنی و ناامیدی و تاریک بینی گند میزنیم بدنیا و آخرتمان.

من هیچوقت نتوانستم در یک روز هم خواص لبو را بخانم، هم قبول کنم، هم توضیح بدهم هم بپزم هم بخورم. زمان میخاهد باباجان، زمان! این مثال دم دستمان بود وگرنه اگر کسی بود در این هوای سرد باقالی ای، ذرت مکزیکی ای، نوتلایی دعوتمان میکرد از دلایل آفرینش و خاصیت ذراتش یک چیزی برای اثبات استخراج میکردیم. خدا لعنت کند به تنهایی!

عشق میکشد ما را... پوست از تنمان غلفتی... بتدریج... بی توقف... میکند تا زندمان کند تا بیدارمان کند.

این ضجر کش شدن در عشق، یکی میشود مثل جنی که خودش را بمُردن بزند زمانی که تماشاگر بود وقتی نیک لامصب، با خوده خوده شیطان، هم جنگید، هم جانش را با چشیدن طعم لبانش بستاند؛ یکی هم میشود مثل کوزت هروز با کار و همکاران زیاده گوی، هواس خودش را پرت کند، تا یادش برود دیشب شاهد لایک و کامنتهای عشقش بر روی صفحات و عکس ها و مطلب های دیگر کاربران بوده.

او مرد عمل بود همانند نیک... او مرد تغییر بود مانند نیک... هردوی خاک عالمشان، اولین تغییری که اعمال کردند، تَرک دختری بود که او را وارد دنیایی کرده بود غریب! غریب نبودند اما مثل دوتا موجود کم عقل مغرور جز غربت موضوع دیگری برای بحث نداشتند. غافل ازینکه مخاطبش خود شکافنده ی شبهاییست که تو جز ماه و ستاره هیچ چیز نورانی درآن نمیبینی.

ازین زاویه که نگاه میکنم چقدر به جنی ورپریده شباهت دارم، اصلن رنگ مو و چشمان آبی اش هم همش آرایشه. ""من درون گرام"" حتا وقتی زمان جدایی داشت با نیک حرف میزد انگار نیک همان هیولای ذهن خسته ی ما بود... فقط جنی در ظاهر اشک میریخت ولی من از درون گریه میکردم. ""درون گرا""

البته بجز چشمان آبی و موهای طلایی، تفاوتی که داشتیم این بود که جنی وقتی نیک به او تهمت ناروا زد او را به داخل دره پرت کرد، ولی من قصد جدایی نداشتم راضی به مرگش هم نبودم، چون او برای نابودی و جنگ با دشمن برنامه ها داشت. من او را بخاطر خودش میخاستم. مثل نیکی که از تمام وابستگی ها و اعتبارها و مادیات دنیایی بدور بود.

فکرش را بکن جنی که با کمترین لباس در سرما و گرمای لندن و عراق درون غار میشود، به چند صد کیلومتری چاه میرود، با کامیون خودش را از دره های جنگل پرت میکند و برای نجات عشقش با روح شیطانی درون جسم زنی میجنگد، میخورد، میمیرد تا از کوزت خاهش کند که الگوی موفقیتش باشد، حالا کوزت از مرزهای وقار خروج کند تا بگوید که بیا... که برگرد... اوه! من فقط به تقلید از خودش گفتم نرو نیک نرو

من بد نبودم، بلد نبودم! نه گفتن بلد بودم نرو گفتن بلد نبودم!

شاید چون همانند نیک ترسناک شده اما «رسم است مبتلایان عشق محلول سنگ مقبره ها را که از سنگِ سستِ رخام است٬ با آیات رحمتش بر آن نقر شده٬ پیش از دمیدن آفتاب می‌نوشند٬ نام معشوق بر زبانشان٬ تا که وارهند از بلای عشق‌ و عاشقی.»

با جلو عقب کردن و زوم و وضوح دادن به تصویر چیزی نصیب ما نشد این ناله ها حاصل خلوتِ غم و نور مبایل بود، الکس کورتزمن باید قانع تر از آن باشد که کوزت پای عقلش را به بساط اعداد شیطانی و مفاهیم و خنجر قدرت و جیوه ی ضعف و باز کند و از حقایق بگوید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۶ ، ۰۵:۳۳

به تقلید از ضرب المثل هیچجا خونه ی خود آدم نمیشه، موازی با خطوط استوایی در مساحت ذوزنقه ای حجره تنهایی خویش پهن شده و مشغول جلوه مالی در تنها آثار بجا مانده از نخستین کنگره بزرگداشت شهدای روحانی بودیم.

موزهای نصفه و سیب های سیاه شده و آب معدنی های سرخالی و نوشابه های خارجی، نور مبایل ژاپنی وسط سخنرانی استادو دوربین کره ای که سپردند به مَنَش از دست اخلاق بَدَش، همه، بصیرت وارانه جمله ی امام خمینی را تکرار میکنند... من این فاجعه ی بزرگ را به کی تسلیت بگویم

سال 56 بود که شاه مردم را در خیابان به خاک و خون کشید، اینک ما خودمان، خودمان را میکشیم و دور هم جمع میشویم که فکر کنیم این فاجعه بزرگ را به کی تسلیت بگوییم

وقتی مسلمانی، با شعار اندیشه اسلامی هم منفعلانه عمل میکند؟ من این فاجعه را به کی تسلیت بگویم؟

عالی جنابان یک دست قانون و دو دست برائت و سه دست راهکار دادند که یکی درمیان قد و قواره اش در ابعاد لیست برنامه های بلند مدت ما نمیگنجد؛ و فعل و فاعلش با ساختار فیزیکی ما نمیسازد؛ اما منطقن سالروز قیام خونین مردم قم نباید با سخنرانی و شیرینی و شام گرامی داشته میشد... باید قیام میشد!

کفش های خونین بجا مانده در کف چهار راه شهدای قم، ریخته را جفت کرده، عمامه ها را پیچیده به سر عالمی گذاشت برای ترویج و تبلیغ و بقای تفکرِ محرکِ راه شهدای قیام نوزده دی

تفکرِ محرک با جنگ طلبی فرق میکند!

پیش دستی های خالی شده نشانگر انرژی مبسوط به تحقق شعار "گوش به فرمان توام خامنه ای" باشد، پیش دستی های خالی نشده هم از صبر و بصیرت سربازانشان صحبت بمیان می آورند... که هنوز وقتش نشده، هنوز خامنه ای فرمان نداده.

فتنه های خائنان و شهادت نواب صفوی و فدائیان اسلام و امیرکبیر و روز غزه و وفات رفسنجانی و مهمتر از همه میلاد مسیح را جمع بندی کنیم، دی، ماه قیام است! و ما به دی ماه پر از حادثه عادت داریم.

پس وقتی رهبری در نوزدهم دی ماه ها در دیدار مردم قم از تحریم و محاصره اقتصادی صحبت به میان می آورد، از قیامی مهمی میگوید که باید امتداد بیابد.

تمام مدت سرش خم بود به سمت لپ تاب و منم به احترام تنها استولک فاعل در باقی ماندن اثری از کنگره ایستاده بودم. هرچند مخالف آثار کنگره محدود به عکس ها، بود

این ها را قبل از معرفی باعث و بانی مشکلات اقتصادیو آشوبگری های اخیر و لایق بسیار فحش های فارسی و ترکی و عربی، بزبان آوردم.

درهمان حالت که کج به سمت استاد نشسته بود یکباره برگشت، همه تفاسیر مادی و حقوقی میگفتند اخراجم قطعی است.

در مقیدترین حالت در رعایت ادب، سکوت کرد؛ آرامش قبل از طوفان!

موشک نقطه زنش در قالب جملات عرفانی و فلسفی، را روی نقطه اعصاب صبور و شخصیت فریسی من تنظیم کرد و پرتاب

تمام لحظات ویرانی ام به نقطه سیاه روی سفیدی چشم چپش نگاه میکردم که نه او تلاشی برای پنهان کردنش داشت نه من ترسی از بازی کردن با دم شیر!

میان فریاد و سکوت، پندارم از یک چشم بودنش، پوزخند را برگزید. از توی یک چشم سالمش جهان هولناکی نمایان بود که دیگر حتا ضرورت تزویر و بزک ظلم به منظور ارتکابش از میان رفته، نه ظالم نقاب میخاهد نه فساد پرده و پوشش.

در تمام ساعات اداری، قرآن، رساله، عروة الوثقا، جواهر الکلام، اللمعة الدمشقیه را مخالف با لاک زیر دستکش و مش زیر مقنعه ی من میدانست کم مانده بود روح شیخ یزدی را سره من احضار کند. راضی بودم فحش را جایگزین ادب کند تا اینکه از مقدسات استفاده ابزاری برای تخریب فریسی از فریسیان کند و همه طرفداران حاج آقا و دکتر را مثل من بداند. اما او میدانست من پای فحش هایش را در فضای مجازی بپای طرفداران حزبش باز میکنم. 

زن یک چشمی که با ادعای حمایت 23 ملیون، در سیومین سالگرد قیام مردم قم، با اطمینان توهین و افترا به رهبر انقلاب میبندد، من این فاجعه بزرگ را به کی تسلیت بگویم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۱۹:۴۰

اگر گالیله در زمان ما بود با هشتگ، به جنگ کشیش هایی میرفتم که حکم اعدام را به او دادند، آخر منو دوستانم زودتر از هرکسی چرخش زمین را در یکنواختی و سرگردانی در تکرار شدن روزها یافته ایم...
اصلن ثبت نظریه که هیچ، یک مبایل اندروید دست گالیله میدادم میگفتم، تو یک سرمایه هستی! جانب را دریاب! دنبال شر که نیستی فکر خدمتی! حالا تمام افکار و روش و نتایج محاسباتت را در اینترنت به اشتراک بگذار... آخر آنها برای جذب امتیاز هر مطلبی را لایک میکنند...
چند نفر هم با شعار علم بهتر است یا مذهب، از تو با نام استاد تشکر میکنند که برای بشریت دلسوزی میکنید؛ چون کسانی که قبل از اینکه آیه ی هفده سوره رحمن در مورد گرد بودن زمین را خانده باشند، اول جذب روشنفکری میشود که به تازگی در یک شبکه اجتماعی بساط کرده است و حرفهای علمی میزند.
مگر نه اینست که اینترنت وقت سرخاراند هم برایمان نگذاشته تا قرآن بخانیم؛ مخصوصن با وجود روشنفکران دلسوزی که محض آگاهی دادن و خدمت به بشریت، هر مطلبی علیه دین منتشر میکنند.
بگذریم از تحقیقات و مثال هایی که این روزها بیشترز تاریخ و تفسیر، برای مردم کارایی دارند...
اما آیا گالیله وقت قیام برای اثبات نظریه اش، اینترنت مبایلش را خاموش و به جنگ عقیده اش میشتابد؟!!
اصلن چه ضمانتی هست که اگر گالیله با مجازی ما و فرهنگ حاکم بر آن در رقابت ها و فرتورها و کلکل ها و دلبری هایش آشنا میشد، وسوسه قدرت و جذابیت او را مثل چرخش روز به شب تغییر نمیداد، شاید مثل همان مخاطب خاص خدابیامرزمان که با زحمت وارد تلگرام کوفتی کردیم و گول هلوهای حراج شده در مجازی را خورده و سر از دیار کفر درنیاورد؟!!
اصلن گیریم گالیله از چنان تقوایی برخوردار باشد که حتا با مانور روی نظریه اش و با بحث ها و قانع سازی ها در آخر دریافت کامنت های فراوان از حوری های مجازی و نسبت های خاص هم، هدفش را فراموش نکند.
حالا گالیله که از چنان راهی که قناری را هم گرگ میکند، به سلامت بگذرد، اما آیا ملیون ملیون فالوئرش برای نجات جانش کمپین و هشتگی راه می اندازند و آیا با راه اندازی کمپین ها و هشتگ ها، جانش نجات خاهد یافت؟!!
آخر ما وقتی به دوست مجازیمان در بلاد سروش گفتیم بیاید ما را در بلاد فیس نما هواداری کند... یا به دوست مجازی دیگرمان در بلاد توییتر گفتیم بیا مارا در اینستاگرام فالو کن... یا به دوست دوران شخمی دبیرستان گفتیم بیاید مارا در تلگرام حمایت کند... هیچ کدام نیامدند...
خب شاید کوزت نظریه ای برای اثبات نداشت ک کسی با او همراه نشد، اما آنها جیوردانو برونو را هم حمایت نکردند... اینجاست که تفاوت ها و شباهت ها را بین مردم جستجو میکنی نه بین کوزت ها و گالیله ها و جیورها...
گالیله بخاطر فصاحت و زبان آوری اش هواداران زیادی دارد، اما گوشه گیری ها و جدیت های کوزت را یا به بار غرور گذاشتند یا نشأت گرفته از عقاید خرافی اش!
گالیله مواضع روشنی دارد، میگویند هدفش خدمت به بشریت است... اما انسان گرایان نگفتند کجای تاریخ خدمت به بشریت با مرگ محقق میشود...
مگر میشود بخاطر مردمی که حمایتش نکردند جان بدهد؟!
حرف من روشن شد؟!!
اما حقیقتی که گالیله و جیور برایش جان دادند هنوز روشن نشده!
دستم باز بود، نیاز به صغرا کبرا چیدن ها نبود، یک یا حسین یا حیدر مینوشتم جان ها نثار و یقه ها چاک و عاشقان ب صف...
میخاهم بگویم چه اثبات چرخش زمین باشد چه انکار تثلیث و تجسم خداوند باشد چه نجات یک انسان باشد اگر برای خداوند باشد تاریخ تو را خادم بشریت خاهد خاند وگرن اگر مادر قاسم سلیمانی هم باشی، زحمت هیچ مادری برای فرزندش جز خوده فرزند قدردانی نخاهد کرد...
.
.
.
روشعنفکری بود ما را متهم به ترویج فساد ژان وارژان میکرد؛ ما را... این کوزتِ فریسی را محکوم به جاماندن در نوشته های ویکتورهوگو میکرد؛ میگفت دنبال اثری باش که شخصیت داستان، دنیا را تغییر دهد وگرنه که زندگی دختری با ورود یک مرد تغییر خاهد یافت! گفتم به خودت و جایگاهت دقت کن... این تویی که گول مرد عنکبوتی ها را خورده ای و در فیلم های تام کروز جا مانده ای...
سرور من در آیه سیودو سوره مبارکه مائده فرموده اند اگر کسی یک نفر را نجات بدهد، انگار جامعه ای را زنده کرده است...
پس چرا ژان وار ژانی که با تمام رذالت های اخلاقی برای نجات یک انسان جنگید برایتان افسانه می آید...
مگر گالیله و سقراط و افلاطون و جیور روحشان خبر داشت که آیندگان اَزِشان به نیکی یاد خاهند کرد؟!!
مگر شهید حججی خبر داشت با شهادتش چه قیامتی برپا خاهد شد؟!
آری... ... ...
جالب است این دست مردمان دنیا را در صلح و صفا و مهربانی میخاهند و کار بکار عقاید و اعمال کسی ندارند؟!
ولی در پیغام های چندش آور هر روز ساعت هفت صبحشان داخل گروه های تلگرامی مینویسند بهشت از همین محبت های کوچکی که در این دنیا به هم میکنیم ساخته میشود... گاه با یک لبخند، گاه با یک سلام!
حالا اگر بپرسیم کجای دنیا با پیغام های تلگرامی، دنیا، به شکل بهشت تغییر میکند، از گروه لفت خاهند داد!
اصلن همین جنگ طلبی کوزت بود که او را فریسی کرد...

غربی ها با سه کلیدواژه آزادی، دموکراسی و حقوق بشر افکار عمومی را اداره میکردند. شرقی ها با دو کلیدواژه مبارزه ی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری...

امام پنج کلید واژه ی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند:

امامت محوری، امت گرایی، عدالت گستری و دوقطبی مستکبرین و مستضعین اساس تئوری امام خمینی بود.

اصل »امامت محوری« مهمترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصه ی سیاست احیا شد.

سید مصطفی میرمحمدی میگوید: ده سال هرکاری کردیم، یک رسانه ی غربی پیدا شود که بگوید »امام خمینی» نشد! همه میگفتند »آیت الله خمینی«.

سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم: استاد چرا رسانه های شما نمیگویند امام خمینی؟

خنده ای کرد و گفت آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!

کیفش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمه ی آلمانی کتاب »ولایت فقیه« امام بود. گفت امام خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم »امام« ایشان بین کشورهای دنیا شاخص میشود. چون کلمه ی امام قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم »رهبر« این کلمه در فرهنگ غرب بارمنفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار نمیدهیم... کلمه ی رهبر به نفع ما و کلمه ی امام به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان میگوییم »آیت الله« اما »امام« یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور میشود امام امت اسلامی که مسلمان های دنیا را دور خودش جمع بکند!

با این صراحت این را به من گفت...

وقتی آقای ع.ه.ر جای »امام« گذاشت »رهبر«، »امت« شد »ملت«... یعنی عملن سیستم ملت-رهبر انگلیسی را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی »امت« شد »ملت« عناصر امت یعنی »خاهران و برادران قرآنی« که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی »شهروند« و »هموطن«...

تا موقعی که کلیدواژه های قرآنی امام خمینی که رأس آنها امام بودن »ولی فیقه است، احیا نشود، هرکاری که بکنیم وصله پینه کردن است.

انسان متوطن در ساحت خیال بیش از حیوانات وابسته ب اجزا محیطی اطرافش میشود... وای ب حالش اگر شئ محبوبش هوشمند باشد...
یک چتر و دو نفر
آنکه عاشق تر خیس تر...!

احوالات عشق کوزت

هر سربازی در جیب هایش، در موهایش و لای دکمه های یونی فرمش، زنی را به میدان جنگ میبرد

آمار کشته های جنگ همیشه غلط بوده است

هر گلوله دو نفر را از پادرمیاورد

سرباز و دختری که در سینه اش می تپد