من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم
من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم
اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم
من اون دردم که هر جایی پی مرحم نمی گرده
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه
من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه
اگه من ساقه ی خشکم به دریا دل نمی بندم
من بچه بودم یه دفعه پودر انبه رو با پودر زنجبیل اشتباه گرفتم...
یه دفعه هم دوغ رو با شیر قاطی کردم...
یه دفعه هم با مادربزرگم دو ساعت نشستیم دو کیلو آلبالو رو هسته هاشو جدا کردیم که مربا کنیم، ولی آخرش مادربزرگم توی قابلمه به جای شیکر نمک ریخت...
اونجا بود ک فهمیدم ادمای بزرگ اشتباهاشونم بزرگ میشه !
