کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

فکرش را بکن از شب خودت برا برای یک واقعه ی حادثه طور آماده کنی حتا جوراب تمیز بپوشی ولی حادثه ای باید رخ نماید امروز را تعطیلی کاری گرفته باشد و تو دیگر هیچ تمایلی به پیک کردن نداشته باشی

حتا چنان گاف سوتی توپوق وای اصلا هیچ اسمی ندارد آن‌ مدل حرف زدن افتضاح من موقع حل کردن معما، وقتی گفتم خاک تو سر اون معمار و هی ادامه دادم وای وای اصلا امروز اعصابم تخمی است که حتا حوصله ندرم رسمی تایپ کنم

این چه روز تولدی است که من حتا پول نداشتم شیرینی بخرم، وای چرا یک حراست باید سر شوخی دستی با من اخطار و تعهد بدهد، آه ای کائنات این چه روز شخصی بود برایم درست کردید...

من تصور می‌کردم حالا که آقای زرینی یک هیئت از روسای اسنپ و هایپر می آورد پس ما دیگر از پنجشنبه ببعد دیگر ریخت بد قواره ی آن‌ سه کله پوک را نخواهیم دید، اما امروز همش روبروی من بودند، لاکر کانتین... کاش میشد حتا طعنه به طعنه اش میزدم...

کاش میشد همه بی وجدانی ها و دروغ بافتن هایشان را به کیانی و نوری میگفتم.

چقدر ما استرس کشیدیم ولی هیج نتوانستیم بگوییم.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

فضای پرتنش من را مسکوت میکند

یک روز دیگر که اعصاب و روان راحتی داشتیم از امروز سختی که برایمان گذشت مینویسیم

بعدا نوشت:

من یکهو از استراحت یک ساعته آمدم دیدم فضا متحول و متشنج شده است، گویا آقا زرینی کارت پرسنلی صبا و روشن و پوریا را گرفته و گفته برید خونه هاتون و بعدا ترتیب کار علی حسینپور و امین الماسی را هم بدهد، و صبا موقع رفتن روی پله ها بلند گفته هانیه بهش بگو دهنشو سرویس میکنم...

داستان از اینجا شروع شد، که هیچکسی باورش نمیشد آقای زرینی با صبا و روشن و آقای خالقی با پوریا چنین کنند، واقعا خیانت بزرگ تاریخی است، یک کتاب برداشت روان شناختی استخراج می‌شود تا فقط از رابطه ی عقیق این افراد در قبل و بعد صمیمیتشان بنویسیم، حتا خیانت علی حسینپور و امین الماسی به آن سه نفر بخاطر جازدنشان در افشای این شایعات.

درواقع داستان از جایی شروع شد که یاسمن دستیابی بخاطر اینکه حاضر نبود موهای خود را کاملا در مقنعه بپوشاند، آقای خالقی او را مسئول سیستم اسنپ کرد، و این تغییر مسئولیت به جناب پوریا خان برخورده و حسادتشان را برافراشته کرده و از حسادت این مردک بی‌مصرف یک اسنپ و هایپر تماما زیر سوال رفته است.

و وای اگر ما انسان ها بدون بخشیده شدن از این دنبا برویم.

حوادث و تحولات برای من همیشه تراکم دارند، مثلا یک هفته هیچکسی من را به جایی دعوت نمی‌کند ولی در یک روز چند نفر من را برای هفت روز دیگر دعوت می‌کنند

گاهی هیچ رویداد جذابی برای نوشتن ندارم، ولی وقتی میخاهم تمام پست و صفحات وبلاگ درویشی ام را به نوشتن از چشمانش اختصاص دهم، میبینم ده تا حادثه و فاجعه و افتضاحات دیگر از انسان های ناهنجار اطرافم وجود دارد که وقتم را گرفته اند.