کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

خاب خوبی بود بیدار شدنمان نمی آمد، خابی بود که نظیر آن‌ فقط در دوران سخت قرنطینه وجود داشت

با صدای زنگ آمنه بیدار شدم وگرنه میتوانستم تا یک ظهر بخابم، ولی آخر من قرار بود با اینان بروم شمال، قرار هم نبود ها بابا اینها من را در رودرواسی گذاشتند، هی اصرار و اصرار باید بیایی ولی اگر نیایی روابطشان را با تو تغییر می‌دهند. یعنی محبتشان هم معامله کردن است.

خب خداروشکر آمنه و دوسپسر چلغوزش را پیچاندم و با خیال راحت رفتم حرم.

این خیلی زیارت خوبی بود، با حوصله قرآنم را خاندم، زیارت نامه ام را خاندم، سروقت نمازم را خاندم، هرچند غده ی آبسه ام نمیگذاشت راحت بنشینم ولی بهرحال دعایم را کردم و از حضرت معصومه بخاطر مستجاب کردن دعایم تشکر کردم، هرچند امروز اشک نریختم ولی حس میکنم زیارت امروزم ارزشمندتر از ریروز است، چون دیروز برای نیازم زیارت کردم ولی امروز برای تشکر

یعنی قربان حضرت معصومه بشوم، حتا وقتی هنوز به حرم نرسیده بودم، حین چت کردن با آقای کرامتی بخاطر کار جدید همچیز اوکی شد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی