من هیچوقت عجول نبودم، چه بسا در تحولات زندگی از همسالانم عقبتر بودم ولی انقدر عجله کردم که تحولات زندگی ام با غم و ترس بود تا با شادی
من در اولین دیدارهایم شاخه گلی نداشتم، در اولین رابطه ام کاچی نخوردم... حتا بعد از این همه تجربه هایم ارزشی برای دیگران ندارد.
من شکسته شده ام، فرسوده شده ام ولی توانایی و ویژگی هایی دارم که مرا تا ده سال در سی سالگی نگه میدارد.
اما بعد از این ترک برداشتگی هنوز از خودم سوال میکنم، من چه چیز کم داشتم آیا؟!
کور و کچل و مونگل بودم یا سرطان و ایدز و تالاسمی داشتم؟!
پدر معتاد و برادر زندانی و قاچاقچی داشتم یا خاهر فرار کرده و فرزند طلاق بودم؟!