اخر شب
به هوای سیگار میرفتم تو پارک روی نیمکت
مینشستم
یه شب یه مرد پیشم نشست گفت برا منم روشن کن
بدون اینکه تشکر کنه گرفت
پنجره روبرو را نشونم داد یه زن از کنار پنجره نگاهمون میکرد
گفت عاشق هم بودیم ،گفتم خب
بلند شد همینجور که میرفت
گفت پارسال همین شب تصادف کردیم مردیم