کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

کوزت میلان

کار جنون ما به تماشا کشیده است

چشمان گویا

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ق.ظ

تنها نشانه بی خابی هایم سیاهی زیر چشمانمان بود که با نصیحت اطرافیان متوجه حضورش شدیم! یاد داستان اتهام گل چیدن به مردی که دستانش عطر گل میداد بوفتید ولی یاد من نیوفتید وقتی تصور میکنید یک کوزت شبهای تاریک... تک و تنها در اتاق... چه مجازاتی برای شبهای محکوم به بیداری اش درنظر گرفته.

دلم خوش بود که سیاهی ای از شبهای اسرارآمیز حق رسان و پرمفهوم دور چشمانم دارم تا اینکه رنگش به بنفش و سبز و قرمز تغییر کاربری داده!

جامعه چند قطبی حول محور چشمانم دارم که همه پرچمی از مژه بردست گرفتند و ادعای مراقبت از سفیدی چشمم دارند غافل از اینکه خود عامل نابینایی و تاربینی و دردبینی و نبینی شده اند! خود عامل همه خود کم بینی ها و خود ضعیف بینی هایم هستند.

هر ترفند و سیاست و راه حلی را اعمال کردند که شاخه گلی در دستانمان ببینند یا نقاش رنگ های دور چشمم را گیر بیاورند. هرچه بنفش تر میشود شک خانواده بر نفوذ فرهنگ غربی بر روی یکی یک دانه فاطمه سارایشان بیشتر میشود. آخر فاطمه ها آسیب پذیرتر و ساراها جذابترند.

تمام شهر را گشتم در این شهر جایی برای فراموش کردنت نیست؛ زیر باران، زمانی که، تماشای سریال تمام غصه های ریخته در خیابان، از پشت شیشه اتوبوس به مقصد خانه، چشمانم را گرم گریه میکرد تا انرژی بیشتری تحلیل برود و با یادآوری لذت بیدار شدن از خاب بعدِ گریه ی بعدِ کتکِ کودکی هایم، مرا وسوسه کند تا به خاب بروم و مهمترین مدرکِ روشنیِ شبهایم را در تاریکی روزهایم بیابند!

من برای تبرئه شدن، شیرین ترین خاب ها را نکرده ام، بگا داده ام!

این همان گناهی بود که بخاطر انجام ندادنش محکوم به جدایی از عشق زمینی ام شدم، ولی به وصالِ معشوق آسمانی ام نرسیدم.

خانم اگر میدانست از چه آتشی گریز کرده ام یک پل زیرزمینی موازی با اتوبان اذکار و ادعیه و نمازشب هایش به سمت مسیر خدمت برادران و پسران و دامادهایش و بقیه نریان عزیزترز جان، به منظور دفع بلا و وسوسه، تاسیس میکرد. گناهی که نبود، از ارتکابش جلوگیری کند؛ نَفس گشاد ما همیشه از انجام ندادن ها متهم میشود مثل همان شب ماه گرفتی کذایی. خلاصه که، اگر خداوند دو نفر را با هم نخاهد، هرچه عملی و گفتنی بخاهی بفهمانی جز تو کسی دیگر را نخاهم، برای فهماندنش دست به دامن کلمات خاکبرسری میشوی، تا شدت عصبانیت را در چندش آورترین خنده ها نمایان کنی. هرچه کردم عاشقم باشی بفهمی عشق را... با غزل با شاعری با قهر با دعوا نشد.

من برای جلب رضایت والدینم زیر باران خیس نشده ام، آسمان را بارانی کرده ام.

نوشته های من مثل سبک زندگی ام از هیچ قانونی تبعیت نمیکنند. ما اگر مطیع قانون بودیم که، حاکم و فرمانده و فاتح این قلب مغرور و قلدر و قیف و تفلونمان را بیرون نمیکردیم.

وقتی از وظیفه ی انسولین و آهن و کارکرد آن در شب برای رشد مو و قد و سفتی و شفافی پوست و بقیه عوامل داف کننده ی دخدر، سخنرانی میکنی، باعث اختراع فحش و اضافه ی شخصیتی جدید متناقض با انسانیت، به شخصیت های مورد مطالعه در علم روانشناسی میشوی.

سراسر این خاطرات شخمی ما، استراتژی دیگری جز سکوت درمقابل زیاده گویی و حرافی چنین موجوداتی یافت نخاهد شد. که اگر داده ای جز سکوت به برنامه های خروجی ما ثبت شده بود باید اول از مشاهده های میدانی و مشاجره ها و مناظره های مردان فامیل استفاده میکردیم! وقتی برای اثبات یک مسئله با دست پرتقالی و سیبی و موزی و گاهی شیرینی هم داریم وقتی دایی ام بداند بجز پدر عزیزترز جان و جهاد و دیدگانمان، آن یکی باجناق و شیعیانش و آن یکی پسرعمو و پیروانش در مجلس حضور خاهند داشت تا کتاب های بیشتری را درمحضرشان قربانی کنند

ما عجب مناظرات و مباحثه و مجادله های اکشنی تماشا کردیم که خدا استرسشان را نصیبِ جلدِ شاپرک صفتِ کتابِ نازنینی نکند که آغوشش را برای دستان و عشق بازی با چشمان کوزت در روشنی شبهایش پاک نگر داشته باشد!

تا همین جا هم برایت ارزش قائل شدم که حتا اجازه نصیحت دادم و سرم را با مبایل مشغول نکردم، من در حرارتِ حرکت لبهای گوشتی ات بودم و تعداد حرف های »واو« در سخنرانی را میشمردم وقتی با تلفظش سایه ای بر روی گونه ات مینشست، که میتوانست فرزندی را زیر سایه اش بزرگ کند اما تا این سن، تمام صُبحای سحرت را در کافه مافه ها با خرس های چلغوز و بقیه عوامل، سیاه کرده ای. این جزو دفعاتی بود که سکوتمان جنبه ی شخصی داشت، بخاطر حفظ رابطه برای از دست ندادن سکانس های قدم زدن و راه رفتنتان بود، برای تماشای بالا پایین رفتن کمر و فعالیت بقیه تشکیلات.

غم من مال کسی نیست دخالت نکنید... شادی ام مال شما این همه غم مال خودم

ولی به تمام مشاهیر و اساتید و ژان وارژان های دنیا هم برای اثبات هیز بودن و کم شعوری من، این متن از کوزت میلان را نشان دهی جز سر به زیری، کم حرفی، گوشه گیری و خانه نشینی، توصیف دیگری نخاهی شنید.

اسم هر متعجب شدن را دورویی و ریاکاری نمیگذارند، درون هر آدمی که میشناسید، یک آدمی هست که اصلن نمیشناسید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۲/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی